کد مطلب:7880 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:308

ضرورت بازنگري معارف مهدوي-1
مقاله

اشاره:

در قسمت اول اين گفتوگو پس از بررسي جايگاه معارف مهدوي در مجموعه معارف اسلامي و مهمترين مباحثي كه در مجموعه روايات شيعه و اهل سنت در زمينه باور مهدوي مطرح شده، به بررسي ضرورت پالايش و پيرايش روايات مهدوي پرداخته شد و مهمترين نكاتي كه در اين زمينه بايد مورد توجه اهل تحقيق و پژوهش باشد، بيان گرديد؛ نكاتي چون دانستن تاريخ حديث شيعه، آشنايي با تاريخ سياسي شيعه؛ توجه به پيوستگي و ارتباط احاديث با يكديگر و...

اينك قسمت دوم گفتوگو را پي ميگيريم.

امروزه در جامعة ما توجه به معارف مهدوي بسيار گسترش يافته و ما مشاهده ميكنيم كه به نحو روزافزوني كتابها و مقالاتي در زمينه مباحث مختلف مهدوي نوشته و منتشر ميشود كه در بيشتر آنها بدون بررسي متن و سند روايات به بحث در زمينه نشانههاي ظهور و احياناً تطبيق اين نشانهها بر برخي از حوادث و رويدادهايي كه در عصر ما واقع ميشود ميپردازند. با توجه به اين شرايط، در صورت امكان به برخي از نكاتي كه در بررسي روايتهاي مربوط به نشانههاي ظهور بايد مورد توجه قرار گيرد، اشاره فرماييد.

آقاي طباطبايي: شما دو زمينه را از يكديگر جدا كرديد كه كاملاً تفكيك درست و صحيحي است. يك بحث اين است كه نشانههاي ظهور چيست و در متون روايي چه چيزهايي به عنوان نشانههاي ظهور بيان شده است و بحث ديگر اين است كه آيا نشانههاي ظهور را ميتوان بر رويدادهايي كه در عصر ما واقع ميشوند، تطبيق كرد يا خير؟ اين دو بحث را كاملاً بايد از هم جدا كرد. در بحث نشانههاي ظهور اين مسئله را ميدانيم كه در روايات شيعه و اهل سنت به رويدادها و وقايع متعددي به عنوان علائم ظهور اشاره شده است كه برخي از اين علائم، علائم محتوم و برخي ديگر علائم غير محتوماند. علائم غير محتوم، يعني علائمي كه ممكن است بروز پيدا كند و ممكن است واقع نشود. پس در خود روايات، علائم محتوم و غير محتوم از هم جدا شدهاند. بنابراين، از ابتدا ما بايد اين مسئله را بدانيم كه همة علائمي كه در روايات ذكر شدهاند، علائم محتوم نيستند و ممكن است بسياري از اين علائم هيچگاه وجود پيدا نكنند و اگر وجود پيدا كنند ربطي به ظهور امام زمان(ع) نداشته باشند. علائم محتوم كه تعداد آنها به پنج الي شش مورد ميرسد اعتبارشان بيشتر و رواياتشان نسبتاً مقبول است. اما بايد توجه داشت كه براساس روايات، اصلي بر همة روايات و علائم ظهور حاكم است و آن اين كه تنها چيزي كه اصلاً احتمال «بداء» در آن نيست وحتماً واقع خواهد شد، ظهور امام زمان(ع) است و علائم ظهور حتميتي مانند خود ظهور ندارند. يعني در مورد علائم محتوم هم اين احتمال هست كه وجود پيدا نكنند. از اين نكته كه بگذريم، در مجموع، برخي از علائم ظهور روايات نسبتاً معتبر و مقبولي دارند و بعضي ديگر رواياتشان بسيار ضعيف است و تنهادر كتابهاي ملاحم و فتن اهل سنت آمده است. حتي روايات بسياري از اين علائم، مستند به معصوم؛ يعني پيامبر(ص) و ائمه(ع) نيست. در كتاب فتن ابن حماد ميبينيد كه بسياري از روايات علائم، به اصحاب، تابعين، علماي اهل سنت و حتي علماي يهود برميگردد.

بحث ديگر اين است كه آيا ما ميتوانيم اين علائم را بر زمان خودمان منطبق كنيم يا خير؟

طبيعي است كه اين مسئله، مسئله اجتهادي نيست و هيچ دليلي براي آن نميتوان اقامه كرد. بهطور طبيعي مشكلات كه زياد ميشود همه انتظار ظهور دارند و اين حالت انتظار ظهور حالت خوبي است البته به شرطي كه انتظار، انتظار سازنده باشد. ولي متأسفانه كساني كه علائم ظهور را منطبق بر وضعيت فعلي ميكنند انتظار آنها انتظار به معناي خمودي است؛ يعني آنها تحرك خود را از دست داده و سختيها به گونهاي به آنها فشار آورده كه ديگر هيچ امكان فعاليتي براي خود نميبينند و بنابراين تنها راهي كه به نظرشان ميرسد اين است كه منتظر باشند تا امام زمان(ع) ظهور كند. حوادثي كه الا´ن در عراق رخ ميدهد موجب اين شده كه برخي از عراقيها اين حالت را داشته باشند. در حالي كه اگر آنها وضعيت نابسامان خودشان را با زمان حملة مغول مقايسه كنند ميبينند كه الا´ن وضعيت خيلي بهتر از آن زمان است. اگر قرار بود هر سختي كه به ما روي ميآورد بگوييم كه امام زمان(ع) ظهور ميكنند زمان حملة مغول مردم انتظارشان بيشتر و سختيها هم نسبت به حال بيشتر بود و امام زمان(ع) هم ظهور نكردند. مشكلي كه ديدگاه اين گروه از نويسندگان، مقالات و كتابها دارند اين است كه ممكن است فرهنگ انتظار را در مردم بميراند و حتي اكتفا به اين هم نشود؛ يعني اگر شما به مردم القا كرديد كه امسال با توجه به اين حوادثي كه هست؛ مثلاً باران زياد آمده يا سيل آمده يا اين اتفاق افتاده، سال قبل از ظهور است و سال بعد ظهوري رخ نداد بعد از چند سال، چهار، پنج سال دوباره با توجه به بعضي از اين علائم اين موضوع را ارائه كرديد، بعد از دو سه مرحله، مخاطب عادي اعتمادش را به اين علائمي كه شما ميگوييد از دست ميدهد و اختيار تفكرش هم در اختيار ما نيست. اكتفا به اين هم نميكند در واقع به كل روايات مهدوي و حتي ديگر احاديث، مشكوك ميشود. كساني كه دائم در پي القاي اين مطلب هستند كه امسال يا سال ديگر، سال ظهور است، ممكن است ضربهاي به كل فرهنگ مهدويت بزنند كه حتي محكمات آن را هم از بين ببرند.

جناب آقاي حسيني! شما هم اگر در اين زمينه نكاتي داريد، با توجه به اهميت بحث، بفرماييد.

آقاي حسيني: بنده فكر ميكنم نكتهاي كه به عنوان برآيند كل روايت علائم ظهور ميتوان به آن اشاره كرد اين است كه معصومين(ع) اصلاً سعي بر تعيين و تبيين دقيق زمان ظهور نداشتهاند؛ بلكه در بعضي روايات، از جمله روايت معروف «ابو بصير» زماني كه او بعضي از ويژگيهاي وجود مقدس حضرت حجت را از امام صادق(ع) سؤال ميكند تا خودش را براي ظهور آماده كند، حضرت تصريح ميفرمايند كه «إنّا أهل البيت لانوقّت» 1 بنابراين اگر تبيينها و تطبيقهايي كه در زمينة علائم ظهور صورت ميگيرد به ترسيم و تعيين يك زمان مشخص براي ظهور برگردد اين قطعاً از نظر روايتهاي ما محكوم است و بايد از آن دوري شود.

پرسشي كه در اينجا مطرح ميشود اين است كه اصولاً براساس چه فلسفهاي بوده كه ائمه معصومين(ع) به بيان نشانههاي ظهور پرداختهاند؟ به نظر ميرسد تبيين اين فلسفه ميتواند به ما در تعيين نحوه برخوردمان با روايات نشانههاي ظهور كمك كند.

آقاي طباطبايي: با توجه به مجموع روايات مهدوي ميتوان در اينجا يك تحليل روانشناختي ارائه داد. به اين بيان كه ما يك سري روايات داريم ـ كه ظاهراً مخالفي هم ندارد ـ در آنها تصريح شده تعيين وقت براي ظهور (توقيت) ممنوع است. بنابراين با توجه به اين دسته از روايات ـ كه حاكم بر ديگر روايات هستند ـ هر گزارشي را كه به گونهاي در آن براي ظهور وقت تعيين شده بايد كنار گذاشت. يك گروه روايت ديگر داريم كه در آنها به اصل انتظار و فضيلت منتظران اشاره شده است. در ميان اين گروه نيز رواياتي وجود دارد كه نقش محوري در مجموعة روايات انتظار دارند. رواياتي كه در آنها مطرح شده «إنتظار الفرج من الفرج» . يعني اگر شما مقصودتان از پيروزي قيام و انقلاب امام مهدي(ع) اين است كه راه هدايت هموار شود و همة مردم هدايت شوند، در صورتي كه منتظر واقعي باشيد راه هدايت براي شما هموار شده و به هدف خود رسيدهايد. حالا چه امام زمان(ع) را درك كنيد و چه درك نكنيد. اما مجموعة اين دو گروه روايت به تنهايي مخاطب عام را قانع نميكند. به بيان ديگر اين دو گروه روايات موجب ميشود يك روح يأس و سرخوردگي بر جامعه حاكم شود، اما روايات مربوط به علائم ظهور اين روح يأس و سرخوردگي را از جامعه ميزدايد. يعني اگر همه افراد جامعه آن حالت انتظار را داشته باشند، علائم ظهور را بشناسند و منتظر وقوع اين علائم هم باشند، روح نااميدي بر جامعه شيعه حاكم نخواهد شد.

با توجه به تأملي كه در معارف مهدوي داشتهايد فكر ميكنيد در مجموعة اين معارف به دانستن و فهميدن چه اموري بيشتر توصيه شده است و دانستن و فهميدن چه مطالبي براي همه شيعيان تكليف و رسالت تلقي ميشود؟

آقاي حسيني: من فكر ميكنم يكي از مواردي كه مطالعه و تأمل در زمينة آن بسيار سودمند است، موضوع فلسفه غيبت است. رواياتي كه به بيان علل و عوامل غيبت پرداختهاند شايد پنج تا شش گروه باشند كه بعضي از آنها تقصيرها و كوتاهيهاي مردم را عامل و موجب غيبت وجود مقدس حضرت حجت(ع) دانستهاند. اين وظيفة پژوهشگران و محققان ما است كه تبيين درستي از عوامل موجبة غيبت داشته باشند و سهم مردم در تحقق غيبت آن حضرت را مشخص كنند. به نظر من اگر به خوبي و به شيوة درست اين موضوع تبيين شود كه مردم زمان حضرت تا چه مقدار در به وجود آمدن غيبت و محروم شدن جامعة اسلامي از پرتوافكني حضرت مؤثر بودهاند، براي ما و همة مردم قابل استفاده خواهد بود و موجب ميشود ما لااقل آن تقصيرات را مرتكب نشويم و در مقطع خاص خودمان و به عنوان جزئي از يك كل در خط سيري تاريخي فراهمكنندة زمينة ظهور باشيم.

آقاي طباطبايي: دانستن چند موضوع براي همگان ضروري است:

اول، اصل مبحث امامت بهطور كلي و امامت و امام زمان(ع) به طور خاص، كه از جنبة نظري براي ما بسيار مهم است؛

دوم، حكمت غيبت، كه جناب آقاي حسيني هم به آن اشاره كردند؛

سوم، وظايف منتظران. كه اين از پر اهميتترين مباحثي است كه ما بايد نسبت به آن شناخت داشته باشيم. با توجه به اين همه فضيلت كه براي منتظران بيان شده و با توجه به جايگاه والايي كه براي انتظار تصوير شده، بايد ديد منتظران چه وظايفي دارند. درست است كه يكي از وظايف منتظران دعا كردن است، اما آيا فقط دعا كردن بدون اينكه حالت انتظار را در خودمان ايجاد كنيم و يا بدون اينكه خود را براي ظهور و همراهي با آن حضرت آماده كنيم، تأثيري دارد يا خير؟ اگر من نوعي، به عنوان منتظر بخواهم حالت انتظار را در خود ايجاد كنم بايد هر شب كه به منزل ميروم تمام حساب و كتابهايم صاف باشد كه اگر نيمه شب هم امام زمان(ع) ظهور كردند اين آمادگي را داشته باشم كه همة كارهايم را رها كنم و به دنبال ايشان بروم. اگر اين حالت در مردم ايجاد شود به نظر ميرسد كه خيلي از مشكلات حل ميشود؛

چهارم، مباني سياسي امام مهدي(ع) و راهكارهايي كه ايشان در مسير تشكيل حكومت جهاني پيش ميگيرند. اگر ما بدانيم كه عدالت، محور اصلي سياست و حكومت امام مهدي(ع) است بايد خودمان را در مسير آن قرار دهيم و حكومتمان بايد در اين مسير حركت كند. اگر سياستنامه امام مهدي(ع) تبيين و براي مردم روشن شود ميبايست همة مردم سعي كنند كه در زندگي فردي و اجتماعي و حتي در خانواده و شهرشان مطابق با آن حركت كنند؛

پنجم، بركات فرهنگي، اقتصادي، سياسي و اجتماعي دولت امام عصر(ع). تبيين و دانستن اين بركات در نحوة تفكر و نحوة عمل ما تأثير دارد. اينها از مسائل مهمي است كه بايد به آن پرداخته شود كه متأسفانه معمولاً به اين مسائل مهم پرداخته نميشود و به جاي آنها به مسائلي توجه ميشود كه اصلاً اهميت ندارد؛ مانند آن مسئلةي كه شما به آن اشاره كرديد يا مسئله جزيرة خضراء.

در سالهاي اخير بحث و گفتوگو از ضرورت پالايش و پيرايش معارف مهدوي توسعه يافته و بسياري از اهل تحقيق اين موضوع را مورد توجه قرار دادهاند؛ به نظر شما در اين زمينه چه احتياطها و دقت نظرهايي بايد صورت گيرد تا بتوانيم به نتيجة مطلوب دست يابيم و گرفتار افراط هم نشويم؟

آقاي طباطبايي: در بررسي روايات مهدوي نكتهاي كه بايد همواره مدنظر باشد اين است كه اگر چه ما در مجموعه اين روايات، روايات ضعيف و روايات موضوع و مجعول هم داريم ولي وجود اين روايات نبايد موجب اين شود كه اعتمادمان به روايات از بين برود و زائل شود؛ مثلاً در كتاب كافي رواياتي هست كه با نقد محتوايي غير قابل قبول و يا غير مطمئن تلقي ميشود. اين روايات حدوداً به هشتاد روايت بالغ ميشود. اما اين هشتاد روايت به نسبت كل روايات كافي كه بيش از 16000 روايت است ميشود نيم درصد؛ در واقع 5/99 درصد از روايات كافي رواياتي است كه قابل دفاع است. نميخواهيم بگوييم كه همة آنها قطعاً از معصوم صادر شدهاند اما ميتوانيم بگوييم كه ما اطمينان به مجعول و موضوع بودن آنها نداريم. خوب اگر كتابي 5/99 درصد رواياتش، رواياتي است كه نميشود در مورد آنها احتمال وضع و جعل داد، كتاب خيلي خوب و شريفي است. اگر چه هشتاد روايت مشكلدار هم در ميان روايات آن باشد.

آقاي حسيني: قبل از پرداختن به بررسي و پالايش روايات، توجه به اين نكته ضروري است كه اگر چه در مجموعة معارف حديثي ما، به ويژه در آن بخشي از معارف كه نمود سياسي در آن بيشتر است، تقسيمبندي صحيح، ضعيف، مجعول يا موضوع مطرح است اما هيچكدام از اين اقسام به حريم هم تجاوز نميكنند؛ يعني حديث مجعول وقتي كه موازينش تبيين و شناخته شد هيچگاه اهميت و تأثيرگذاري احاديث صحيح را از بين نخواهد برد. به بيان ديگر، تعداد احاديث مجعول يا احاديثي كه اطمينان به صدور آنها نداريم در مجموعة معارف ما به گونهاي است كه همواره در نسبت با احاديثي كه اطمينان به صدور آنها داريم، درصد ناچيزي را تشكيل ميدهند و كفة رواياتي كه اطمينان به صدور آنها داريم هميشه سنگينتر است.

شايد بتوان مطلبي را كه دوستان به آن اشاره كردند، با اين عبارت بيان كرد كه در مجموع آن بخشي از معارف مهدوي كه به عنوان محكمات و اصول اين انديشه تلقي ميشوند آنقدر مستحكماند كه وجود تعدادي روايات ضعيف هرگز لطمهاي به معارف مهدوي نميزند.

موضوع ديگري كه به نظر ميرسد در شرايط كنوني پرداختن به آن ضروري باشد، آسيبشناسي فرهنگ مهدويت و انتظار در جامعه ماست. به نظر شما مهمترين آسيب و آفتي كه در حال حاضر اين فرهنگ را تهديد ميكند چيست؟

آقاي طباطبايي: در بررسي توقيعات رسيده از امام مهدي(ع) دو نكته ديده ميشود كه مقداري در ابتدا عجيب جلوه ميكند. اول اينكه در اين توقيعات معمولاً از امام(ع) مسائل علمي پرسيده نميشود؛ دوم اينكه در آنها معمولاً بزرگان درخواست رؤيت ندارند. يعني دقيقاً برخلاف رويهاي كه ما الا´ن به آن عمل ميكنيم. ائمه(ع) از زمان امام صادق(ع) به بعد اين باور و اين فرهنگ را در جامعه شيعي نهادينه كرده بودند كه وظيفة غير عالم اين است كه به عالم رجوع كند و عالم ديني هم معلوم و شناخته شده بود. از زمان امام رضا(ع) به بعد ما دقيقاً اين موضوع را ميبينيم؛ حتي وقتي مردم از امام(ع) سؤال ميكنند ميفرمايند از فلاني سؤال كنيد، هر چه او گفت عمل كنيد. يا سراغ كساني كه در قم هستند امثال ذكريا بن آدم برويد. در دوران غيبت صغري هم اين جريان وجود دارد و ظاهراً جامعة شيعي اين مطلب را پذيرفته بود كه تا وقتي علما هستند و بين علما اختلافي نيست اصلاً نيازي نيست كه مردم مراجعه مستقيم به امام داشته باشند و وظيفة خود را از ايشان بپرسند؛ يعني نبايد در هر مسئلهاي سراغ امام(ع) بروند. خبرگان وجود دارند. موضوع ديگر اينكه ما ميبينيم علما و بزرگان اگر چه نامه به امام(ع) مينويسند و درخواست فرزند يا درخواست دعا ميكنند اما معمولاً درخواست رؤيت ندارند. ظاهراً اين مسئله هم پذيرفته شده بود كه در شرايط كنوني كه امام از منظر عمومي پنهان است، اينكه شخص راه بيفتد و دنبال امام بگردد حتي اگر درخواستي هم داشته باشد چندان فضيلتي ندارد. اگر شخص آدم خيلي درست و حسابي باشد خود امام به سراغ او ميآيند، به بيان ديگر درخواست رؤيت در اين عصر خيلي كم است و اگر درخواستي هم وجود دارد از سوي اشخاصي است كه معمولاً جزء علما نيستند؛ يعني علما درخواست رؤيت ندارند. اما الا´ن ميبينيم كه روزگار بر عكس شده است. يعني به جاي اينكه ما سعي كنيم آدم خوبي باشيم تا امام زمان(ع) خود به سراغ ما بيايند. دنبال اين هستيم كه به يك بهانهاي امام زمان(ع) را ببينيم. اين موضوع به نظر بنده يكي از آسيبهاي جدي است كه ما در زمينة فرهنگ مهدويت و انتظار در جامعة خود با آن روبرو هستيم.

در پايان صحبت خوب است كه اشارهاي هم به موسوعة الامام المهدي(ع) ـ كه در مؤسسه فرهنگي دارالحديث در دست تدوين است و جنابعالي هم مسئول آن هستيد ـ داشته باشيد. اينكه اساساً اين مجموعه چيست، چه ويژگيهايي دارد، فلسفة تدوين آن چه بوده است و الا´ن در چه وضعيتي قرار دارد؟

آقاي طباطبايي: در زمينة روايات امام مهدي(ع) تا كنون كارهاي نسبتاً خوبي انجام شده است. يعني اگر ما از زمان مرحوم «نعماني» كه كتاب الغيبة را تدوين كردند تا زمان مرحوم علامه مجلسي ـ كه بخش قابل توجهي از بحارالانوار را به روايات مهدوي اختصاص داده ـ حساب كنيم ميبينيم كه نگارشهاي حديثي خوبي صورت گرفته و خيلي از مطالب جمعآوري شده است. در عصر حاضر هم ميبينيم كه مجوعههايي مثل معجم أحاديث الامام المهدي(ع) و منتخبالاثر تدوين شده و روايات شيعي و سني را در كنار هم آوردهاند. اما به نظر ميرسيد با توجه به امكانات جديدي كه الا´ن در اختيار ما قرار گرفته و پيشينيان آنها را نداشتند، لازم است تلاش شود كه تمامي روايات امام مهدي(ع) در يك مجموعه گردآوري و با عنواندهي دقيق و چينش درختي و عناوين ظريف؛ با عناويني كاملاً متمايز از هم، گوشههايي از مجموعة معارف مهدوي به جامعه ارائه شود. اشكالي كه در كار پيشينيان وجود داشت اين بود كه در آنها روايات صحيح و ضعيف در كنار هم آمده بودند و هيچ مشخص نشده بود كه اين روايت صحيح است يا ضعيف و يا اين كه اين روايتي است كه در كتاب ضعيفي آمده است. بنابراين، لازم بود در كار جديدي كه صورت ميگيرد ارزش متون معلوم شود و روايات صحيح، از روايت غير صحيح متمايز شوند. رواياتي كه در معارف مهدوي جزو محكمات هستند در كنار هم قرار گيرند و حتي با دلايل قرآني تبيين شوند و رواياتي هم كه در اين درجه از اهميت نيستند با متون مشابهش در كنار هم قرار گيرند. اگر نقلهاي متفاوتي وجود دارد تفاوتها ذكر شود. ضمناً مسئلهاي كه مهم است اين است كه ما در بحث روايات مهدوي احتياج به تبيين، شفافسازي، تحليل و نقد داريم. يعني همة اين موارد در مورد روايات بايد انجام شود. مرحوم علامة مجلسي در كتاب بحارالانوار مقداري در جهت بياننويسي حركت و برخي روايات را تبيين كردهاند، اما بحث تحليل و نقد معمولاً در اين كتاب نيست. كتابهاي بعدي كه اصلاً به اين موضوع نپرداختهاند. بنابراين هدف ديگر ما اين بود كه در كنار مجموعة روايات بتوانيم مقداري به تبيين و شفافسازي و تحليل و نقد روايات هم بپردازيم و به گونهاي اين كار را سامان دهيم. به عنوان نمونه ما رواياتي در زمينة نهي از قيام قبل از قيام امام زمان(ع) داريم كه تعداد آنها هم كم نيست. بايد اين روايات از جهت سندي كاملاً بررسي شوند، ما در اين زمينه يك سري روايت داريم كه اسناد ضعيف دارند و يك سري روايت داريم كه ممكن است از منابع سني نقل شده باشند. ولي يك سري روايت صحيح هم داريم. حالا اين روايات صحيح را بايد تحليل كنيم. البته مجموعة اين روايات بايد تحليل شوند كه اينها ناظر به چه موضوعي بودهاند. يعني وقتي ما اين روايات را نگاه ميكنيم ميبينيم كه بعضي از آنها ناظر به مقابلة با بنياميه و بنيعباس هستند. يعني در اين زمان نبايد با آنها مقابله شود. بعضي از روايات ناظر به ادعاي مهدويت هستند؛ يعني هركس كه ادعاي مهدويت كند طاغوت است. اما اگر رواياتي باشد كه از اين مرحلة تحليل هم بگذرد بايد با يك سري مباني كلي كه ما داريم نقد شود. مثل اين مبناي كلي كه بايد در مقابل ظلم و جور ايستاد و بر ظلم ظالمان صبر نكرد، اگر كسي امكان مواجهه با ظلم و جور را داشته باشد نميتواند با استناد به اين روايات آن وظيفه را كه جزو محكمات شريعت است كنار بگذارد. آنچه به عنوان تبيين و تحليل و نقد گفته شد، در اين گروه از روايات خودش را نشان ميدهد. تا حالا مرحلة اول كار يعني جمعآوري مجموعة روايات صورت گرفته و حدوداً نزديك به دو سوم مرحلة دوم هم انجام شده است. در اين مرحله كه مرحلة تنظيم روايات است، روايات مشابه يكي ميشوند و روايات به ترتيب منطقي مرتب و منظم ميگردند. بخشي از مرحلة سوم هم كه تحليل روايات است انجام شده است. اين مرحلة اصلي كار ما در اين مجموعه است. اين كه ما روايات را چگونه تبيين كنيم، با روايتي مثل «محمد بن سنان» چگونه برخورد كنيم. «ترضّي» مرحوم شيخ صدوق را بپذيريم يا نپذيريم؛ اينها از مشكلات ما براي نقد سندي است.

شما فقط روايات شيعي را جمعآوري ميكنيد يا به روايات اهل سنت هم ميپردازيد؟

آقاي طباطبايي: كل روايت شيعه و اهل سنت در اين مجموعه ميآيد ولي نقد سندي روايات اهلسنت براساس مباني خودشان صورت ميگيرد. يعني آنچه آنها صحيح ميدانند، صحيح تلقي ميشود. البته براي ما حجت نيست. مثلاً روايت «يملاء الارض قسطاً و عدلاً» در روايات اهل سنت چند سند صحيح دارد و صحيح تلقي ميشود. ولي نقل از غير معصوم ـ كه در كتابهاي سنيان فراوان است ـ بهطور كلي در اين مجموعه نميآيد.

فكر ميكنيد اين مجموعه تا چه زماني آمادة عرضه ميشود؟

آقاي طباطبايي: قرار بر اين است كه انشاءالله اين مجموعه در سال 1384 منتشر شود.

از اين كه در اين گفتوگو شركت كرديد سپاسگزاريم.



پي نوشت:

1. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج52، ص118، ح44، ص119، ح48.

ا زمينه جعل و وضع روايات وجود داشته است. به عنوان مثال اگر به رواياتي كه در آنها به خروج پرچمهاي سياه (رايات سود) از برخي نواحي قبل از ظهور اشاره شده است بنگريم، به احتمال قوي در بسياري از آنها ـ به لحاظ شرايط اجتماعي خاص و همزمان بودن با انقراض امويان و روي كارآمدن عباسيان به منظور زمينهچيني براي ايجاد مقبوليت فراگير عباسيان ـ وضع و جعل صورت گرفته است. يا اگر رواياتي را كه به تشريح وقايع بعد از ظهور ميپردازند مورد بررسي قرار دهيم، ميبينيم كه برخي از آنها با روح كلي هدف خلقت؛ يعني به كمال رسيدن انسانها و آموزههاي كلي دين سازگاري ندارند، كه به همين دليل شايد بتوان احتمال وضع و جعل را در مورد آنها مطرح كرد.

نكتهاي كه در همين زمينه قابل توجه است اين است كه گاهي ميبينيم براساس همين روايات ضعيف يا جعلي، ذهنيتها و ديدگاههاي خاصي در مورد قيام و انقلاب امام مهدي(ع) در ميان مردم شكل ميگيرد؛ مانند اينكه قيام امام مهدي(ع) توأم با كشتارها و خونريزيهاي فراوان است و آن حضرت اعمالي را انجام ميدهند كه بسيار بيرحمانه است. در صورتي كه اگر ما خوب دقت كنيم درمييابيم كه مبناي اين اعتقاد و نظر، برخي از رواياتي هستند كه زياد اعتبار ندارند. سؤالي كه در اينجا مطرح ميشود اين است كه آيا ما اصول و محكماتي داريم كه با توجه به آنها بتوانيم روايات ضعيف را نقد و بررسي كنيم و آنچه به عنوان ويژگيهاي قيام و انقلاب و خصائص آن حضرت مطرح شده با آنها بسنجيم؟

آقاي طباطبايي: قرآن، سنت و عقل، منابع اصلي ما در استنباط همة آموزههاي ديني هستند و طبيعي است كه قيام و انقلاب آن حضرت نيز بايد در چارچوب همين منابع تحليل شود. قيام و انقلاب ايشان دقيقاً مبتني بر قرآن كريم و آموزههاي ديني پيامبر(ص)، امام علي(ع) و ساير ائمه(ع) است. شما نميتوانيد عملكرد و سياستي از آن حضرت مطرح كنيد كه مخالف عملكرد و سياست پيامبر(ص) يا مخالف آموزههاي قرآني باشد. «عدالت» به عنوان شاخص اصلي حكومت امام مهدي(ع) بيان شده است. هدف از ارسال رُسُل نيز در سورة «حديد» اينگونه مطرح شده است: «ما پيامبران را فرستاديم تا مردم اقامة قسط كنند و كارهايشان مطابق با عدل و داد باشد.» اگر هدف از ارسال پيامبران اين باشد كه فرهنگ عدالت حاكم در جامعه حاكم شود، امام مهدي(ع) ـ كه اهداف انبياء را محقق ميكنند ـ به هيچوجه ممكن نميتوانند كاري انجام دهند كه مخالف با عدالت باشد؛ زيرا نماد، شاخص و ملاك حكومت امام مهدي(ع) حق و عدل است. اين عدالت نسبت به هركس، حتي نسبت به دشمنانشان نيز جاري و ساري است. اتفاقاً در روايات ما اين نكته آمده است كه عدالت آن حضرت(ع) تمامي افراد را دربرميگيرد حتي جائران را؛ يعني حتي كساني كه مرتكب ظلم و جور ميشوند مشمول عدالت آن حضرت ميگردند و به عدالت با آنها رفتار ميشود. بنابراين، اگر روايتي با اين مباني كلي مخالف باشد مورد پذيرش نيست. اما در